جدول جو
جدول جو

معنی سند دادن - جستجوی لغت در جدول جو

سند دادن
(مُ کَ دَ)
مدرک دادن. دلیل دادن. خط دادن. رجوع به سند شود
لغت نامه دهخدا
سند دادن
دلیل دادن، خط دادن
تصویری از سند دادن
تصویر سند دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داد دادن
تصویر داد دادن
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد دادن
تصویر یاد دادن
آموختن کاری به کسی، تعلیم دادن، یادآوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند دادن
تصویر سوگند دادن
قسم دادن، کسی را سوگند دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندا دادن
تصویر ندا دادن
آواز دادن، آواز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
نصیحت کردن. اندرز دادن. وعظ کردن. تذکیر. (تاج المصادر). تذکره. عطه. (دهار). مناصحت. موعظت. نصاحت. نصاحیت. نصح. (منتهی الارب) :
هر آنکو به نیکی نهان و آشکار
دهد پند او خود بود رستگار.
اسدی.
مردم را پیش خلق پند دادن چون ملامت باشد. (قابوسنامه).
پند مده شان که پند ضایع گردد
خار نپوشد کسی بزیر خز و لاد.
ناصرخسرو.
چشم و دل و گوش هر یکی همه شب
پند دهد با تن نزار مرا.
ناصرخسرو.
پندیت داد حجّت و کردت اشارتی
ای پور بس مبارک، پند پدرپذیر.
ناصرخسرو.
چون بدهی پندکس خویش را
ای متحیر شده در کار خویش.
ناصرخسرو.
از هر که دهد پند شنودن باید.
ابوالفرج رونی.
دل بانو موافق شد درین کار
نصیحت کرد و پندش دادبسیار.
نظامی.
هر که پندش داد بندش سخت کرد
در دل او پند خلقان خوار شد.
عطار.
ملک را گفتن درویش استوار آمد گفت از من تمنائی بکن گفت آن همی خواهم که دگرباره زحمت من ندهی گفت مرا پندی ده... (گلستان).
تو بصد تلطیف پندش میدهی
او ز پندت میکند پهلو تهی.
مولوی.
بهترین چیزی که بخوددهند پند است. (منسوب به هوشنگ از تاریخ گزیده).
دهد مرده پند و جهان بشنود
ولی زنده ای کو که آن بشنود.
امیرخسرو.
قضی علیه عهداً، پند داد او را. نصیح، پند دهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ نِ کَ دَ)
سود بخشیدن. مفید شدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاد دادن
تصویر یاد دادن
آموزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندا دادن
تصویر ندا دادن
آواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دادن یاری کردن کمک کردن: طالع اگر مدد دهد دامنش آورم بکف گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف، (حافظ)، قوای نظامی کمکی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده دادن
تصویر لنده دادن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
مهمانی دادن ضیافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگند دادن
تصویر سوگند دادن
قسم دادن، تحلیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد دادن
تصویر داد دادن
داد کردن، عدل، انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد دادن
تصویر رصد دادن
آشنا به علم ستاره شناسی، منجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پند دادن
تصویر پند دادن
نصیحت کردن، وعظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد دادن
تصویر اسناد دادن
به کسی بستن نسبت دادن چیزی بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انس دادن
تصویر انس دادن
ایجاد انس و الفت کردن میان دو یا چند تن ایناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال دادن
تصویر سال دادن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
آماده کردن، ساز پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق دادن
تصویر سبق دادن
درس دادن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سان دادن
تصویر سان دادن
عرض سلاح و سامان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندز دادن
تصویر اندز دادن
نصیحت کردن پند گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارد دادن
تصویر ارد دادن
((اُ. دَ))
دستور دادن، امر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد دادن
تصویر باد دادن
((دَ))
از دست دادن، از دست رفتن، در معرض باد گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داد دادن
تصویر داد دادن
((دَ))
اجرای عدالت کردن، قطع نزاع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سال دادن
تصویر سال دادن
((دَ))
به یاد مرده یک سال پس از مرگ او اطعام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
((دَ))
نواختن ساز، آماده ساختن، ابداع کردن، نظم و ترکیب دادن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
اگر مردی بیند که کسی او را پند می داد، که در آن پند، او را صلاح دین و رستگاری آخرت بود، دلیل کند بر بشارتی که در آن خیر دین و دنیای او بود. اگر به خلاف بیند، دلیل بر فساد و تباهی دین و دنیای او بود. جابر مغربی گوید: پند دادن درخواب کسی را، اگر در آن صلاح دین است، نیک است و پند دهنده فرشته مقرب است، که بشارت دهد صاحب خواب را به خیرات، که بدو خواهد رسید، تا شکر آن بجای آورد و پند دادنی که در آن فساد دین است، پند دهنده آن دیو رجیم است، که او را خبر می دهد از فساد کار او و توبه باید کردن و به خدا بازگشتن، تا او را از شر و فساد نگاه دارد و از عذاب حق تعالی رسته گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب